ذات وجوهره انسان

ساخت وبلاگ

با احترام به همه باور ها و همه نظرها برای همه انسانها آن چه که برای ارزش های انسانی اصالت می بخشد شخصیّت انسانی است ... مطمئناً در مسیر رشد انسان بجز آنچه آدمی فکر می کند عوامل دیگری نیز موثر هستند مثل جغرافیا به معنای زیست بوم و تاریخ به معنای زمانی که در آن زندگی می کند....حتی  اندیشه وفکر نیز تحت تاثیر جغرافیا و تاریخ بوده است …بنا براین هرکجا که باشیم تفاوت نمی کند ... یک اصل مسلم در زندگی انسانها حکم فرما است ... بدون شک ذات وجوهره انسان پیوسته در جستجوی حقیقت است... و این اصل انکار نا پذیر است ...باید بکوشیم این اشتراک فکری را پاس بداریم .... لذا این اشترک فکری ...رود خانه ای است زلال... و ...سرودیست لایزال ... باید در باره اش بیشتر به اندیشیم که ... چقدر خوبی خوب است ... چقدر آدمیت لازم است ... چقدر مهربانی خوب است... چقدر خوب است در این جزایر پراکنده .... انسان احساس وابستگی و دلبستگی به انسانهای شریف دیگر داشته باشد  ... چقدر خوبتر می شود  اگر بتوانیم  ... از ورای مرزهای ایدئولوژیک و جغرافیایی ... سرشت و گوهره ناب انسانی را بسیار پاس بداریم   ... چقدر خوب تر می شود  اگر انسانها فارغ از مرزهای سیاسی و مذهبی و ... همزبانی همدل باشند  ... کاش هیچکس جاده رستگاری را ... خط کشی نمی کرد ... ما باید به گونه ای زندگی کنیم که انسانیت به زندگی ما ببالد..ما باید اول ازریشه محبت وجود خومان شناخت کافی داشته باشیم که متاسفانه نداریم و آنچه که انسان را از شناخت اکسیر محبت باز می دارد فقر است. نداشتن آسایش موجب تنش روح  و روان میگردد. و از هم نوع خود متنفرمی شود احساس می کند اغنیا سهم او را تصاحب کرده است . در صورتیکه چنین نیست کسی حق آنها را تصاحب نکرده است این مشکل  از اول پیدایش بشر بوده و  هست و ادامه دارد چون تاکنون الگویی برای زندگی بشر که قادر به نفع رسانی یکسان به تمام طبقات و اقشار اجتماعی باشد ارائه نشده است  هنوز در تاریخ بشری حتی در قالب یک مقاله برنامۀ اقتصادی مشخص و با تمام پیش نیازها و پیامدهایش  تعریف نشده است  که تضمین کننده آسایش همۀ اقشار جامعه بشری باشد.

 سخنرانی فراموش نشدنی ویکتورهوگو در مجلس فرانسه می فرماید :

  فقر آفت یک طبقه نیست، بلای همه جامعه است .بلای همه ی جامعه! رنجِ فقر رنج یک فقیر نیست، ویرانی یک اجتماع است! فقر بدترین دشمن نظم و قانون است.

 بنابراین ...

 درمیان محبت و حقیقت چیزی نیست جز دیوار نفرت  که انسانها خود ساخته اند.

 

همواره به یاد داشته باشیم زیباترین منش هر کسی محبت درون اوست.

 

کسی که روح محبت خویشتن را درک کند جزوی از روح اصلی جهان خواهد بود. لایزال  و جاودانه و ابدی .....

 

کسانی که مدعی هستند فقط نوع اندیشه آنها درست است ممکن نیست حقیقت را دریابند. برای مثال عرفانهای نو ظهور که بالاترین ادعا را  دارند کلاسهای نیز در این زمینه فکری داریر کرده اند و کتابها نوشته اند که علی الظاهر برای نسل جوان عنوانهای کلاسها و کتابها  به اسم ایجاد آرامش و رهایی از مشکلات و روح کیهانی وغیره ....جذاب و فریبنده است  فکر می کنند به  بالاترین قلعه عرفان رسیده اند  و به همین دلیل که خود را عالی ترین تفکر کیهانی می دانند و روش خود را عطیه آسمانی می خوانند  هرگز موفق نخواهند شد و نمی توانند روح انسان را  تسخیرکنند .

 

زیرا ذات و جوهره انسان پیوسته در جستجوی حقیقت است...

 

شاید برای مدت کوتاهی با افسونگری بتواند انسان را مًتوَهم کنند وسرابی از  خوشی به وجود آورند و ذهن را به چالش بکشاند. اما پس از مدتی انسان از حصار تَوهم خارج خواهد شد. همه افسونها  در دریای فَهم انسان  رنگ می بازند... 

 

 چون روح انسان درجستجوی  جاودانگی است نه شعبده بازی...

 

 اکنون در این دنیای پُرتلاطُم که کرامت با لئامت قابل شناسایی نیست با ذهنی خراشیده و مغزی فرو پاشیده همه داشته های اخلاقی انسانها  به حراج گذاشته شده است...

  در حال حاضر با حلقه مفقوده روابط انسانی مواجه شده ایم آنچه که باعث گرمی روابط انسانی می شود  صمیمیت و صداقت در کلام و رفتار آدمها بوده که ديگروجود ندارد !.متاسفانه  دیگر کار از همزبانی گذشته  و همدلی هم به زوال رفته و گستره عدم تفاهم به کل بشریت کشیده شده است. حتي دانشمندان دچار عدم  تفاهمند به نوعي می توان  گفت جهان دچار سوء تفاهم  شده است.!

 

طبابت چنین وضعیت آشفته ای  بعهده متفکران و اندیشمندان وفیلسوفان "خَدوم" بشری در حوزه علم اخلاق است ،گفتیم "خَدوم" با "مَخدوم" اشتباه نشود زیرا آشفتگی در کلمات، سوءتفاهم ایجاد می کند. معلمین اخلاق بایستی این آوار سنگین را از دوش جوامع بشری بردارند ومرزها را مشخص کنند و باید از درد و رنج انسانها بکاهند و بستری را ایجاد کنند  تا بشر بتواند زندگی به  دوراز اضطراب و استرس ناشی از تلاطم طبیعی روزگار را سپری کنند. فروریختگی ارزش های فرهنگی، اعتقادی، دینی و نا هنجاریهای اجتماعی واخلاقی، در جوامع بشری آشکارا نمایان است و نیازی به توضیح ندارد. برای عبور از این بُحران استادان علم اخلاق،  علم حکمت، فلسفه و منطق.... با تکاپوی قلم و قدم… بفکر رمز رهایی انسانها از درد  ورنج باشند .

 زیرا مباحثات متعصبانه  ایدئولوژیکی انسانها را به جان هم می اندازند، مرزبندی می کنند، مخالفت زا هستند و نه مخالفت زُدا. همیشه  نوعی دشمن تراشی دارند...

 بدون تردید آشفتگی های روحی بشر امروز اخلاقی و معرفتی است که شناگران ماهری را می طلبد که دل به دریا بزنند تا گوهرگم شده انسان را که  محبت نام  دارد صید کنند. برای بدست آوردن چنین گوهر ارزشمندی مسلماً نیازمند ،خِرَد جمعی هستیم . که خِرَدمندان بایستی  بدور از تعصب سنت گرایانه و بنیادگرایانه موضوع را واکاوی کنند. پس از آن پاسخ بسیاری از سوالات کلیدی بشر درسایه همدلی و با نگاه ظریف عیان خواهد شد که انسان در عملیات خود  اختیاری یا جبری است در زندگی  تکلیفش چیست؟ وچگونه برای انسان فهم وادراک دست می دهد و آنچه راکه درک می کند درست است یا نه؟ خلاصه این حرکت دائمی بی قاعده و بی نظم  نیست در عین اینکه هیچ چیز ثابت و پایدار نیست اما رابطه علت و معلولی درکار هست در عین اینکه موجودات بسیارند و بیشمار .از وحدت ویگانگی هم نمی توان غافل شد... درمواردی که گفته شد نظرات متعددی توسط اهل فن ارایه شده است هر صاحب نظری بر حسب ذوق و فهم خود اشاره ای کرده است که غلط هم نبوده است بلکه بخشی از پاسخ این مسئله بوده است. خلاصه  نتیجه ی مطلوب حاصل نشده است...

 اول باید تکلیف جبرو اختیار مشخص گردد... برای روشن شدن موضوع از "محبت" شروع کنیم چون تازمانيکه "اکسیر محبت" را زیر ذره بین نبریم  امکان ورود به حوزه اوليه جبر و اختيار را نخواهيم داشت... یکی از قوانین عمومی خلقت، قانون جذب است.."محبت" در لغت، به معنای دوست داشتن و علاقه مندی آمده است و در اصطلاح عرفان عملی، به سرور و لذتی که ناشی از جذب شدن به کمال و جمال حقیقی باشد، تعبیر شده است. این کشش درونی، قابل شدت و ضعف است که در مرتبه ضعیف، همان ارادت است. در مرتبه بعد، شوق خوانده  می شود و در مرتبه قوی تر به آن عشق گفته اند...

ابوعلی سینا در رساله ای پیرامون عشق می نویسد: هر یک از موجودات به واسطه جنبه وجودی که در اوست، همیشه مشتاق به کمالات و خیرات است و از بدی ها گریزان است. این اشتیاق ذاتی و ذوق فطری که سبب بقای موجودات عالم است، عشق نام دارد...

 

ذرّه اى نيست به عالم كه در آن عشقى نيست            

 

بــــــــــــــارك اللّه كه كران تا به كران، حاكــم اوست

 

مـــن چه گويم؟ كه جهان نيست بجز پرتو عشق   

 

          ذوالجلالى است كـــــه بر دهر و زمان، حاكم اوست.

 

افلاطون میگوید:

 

در جهان یگانه مایه نیكبختی انسان محبت است.

 

کنفسیوس میگوید:

 

عشق حتی می تواند در ساختار مولكولی هر چیز نیز رسوخ كند و عشق پاسخی به همه پرسش هاست.

 

ویکتور هوگو میگوید:

 

 ایمان داشته باش که کوچکترین محبت ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمی شوند. 

 

بلز پاسکال ریاضی دان و فیزیکدان و فیلسوف قرن 16 فرانسوی میگوید:

 

 "محبت" برتر از عقل است بنياد علم واعتقاد بر اشراق قلب است! چون به وجود خدا دل گواهي ميدهد نه عقل، وايمان از اين راه به دست مي آيد زيرا دل دلايلي دارد که عقل را به آن دسترسي نيست.

 زنده یاد استاد شهریار نیز چنین میگوید:

قماش عشق به مقیاس علم وعقل مسنج   ***  بار گاه دل از کارگاه عقل جداست.

 

از طرف دیگر اگر بخواهیم "محبت" را در راستای علمی تعریف کنیم.

 

 ارتباط میان عناصر را جاذبه می خوانیم در آن صورت تمامی  یافته های علمی میگوید هیچ ذره ای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نیست فقدان و نبودن این نیرو فروپاشی همه اجزای هستی را در پی خواهد داشت و وجود آن هویت و تعالی بخش حیات موجودات است…

 

گرچه رمز "محبت" را هنوز کسی کشف نکرده است؛ یعنی نمی توان آن را فرموله کرد و گفت اگر چنین شد، چنان می شود و اگر چنان شد چنین است  ولی البته رمزی دارد. چیزی در محبوب هست که برای محب از نظر زیبایی خیره کننده است و او را به سوی خود می کشد، "محبت" منشاء ایجاد تحرک و کشش در موجودات است ...

 

البته که دراین مختصرنمی گنجد که "محبت" را توصیف کنیم و از توان ما نیزخارج است... همین قدر می توانیم بگوئیم اولین چیزی که از سرچشمه حقیقت جاری شده است "محبت" می باشد  و آنچه را عشق نامیدند از رایحه "محبت" است. فاصله عشق با روح "محبت" مقایسه انسان با حیوان است (اگر کلمه مناسب تری را می شناسید که حق مطلب را ادا کند جایگزین فرمایید منت پذیرم)

 

 

 

مخلص کلام... در مورد جبرو اختیار قلم را در دست گرفتیم و حقیقتاً هم نمی دانیم نتیجه چه خواهد بود اما در تلاشیم شاید روزنه ای باز شود ....

 

 بنا براین  پس از درک و شناخت  "اکسیرمحبت" معلوم خواهد شد آیا انسان جبری است یا اختیاری  کلید فهم رمزمحبت از انديشه مثبت آغازمی گردد.که نوع اندیشه دراین مقطع شکل قالبی دارد ودرکل تعیین کننده و سرنوشت ساز است.

 

 لذا همین اندیشه بعداً تبدیل به فعل انسان  می شود وهیچ عمل و رفتاری بدون اندیشه از انسان صادر نمیشود ... اگرانديشه ها مثبت باشند، اندک اختيار ما تقويت مي شود و رفته رفته قواي اختيار رشد نموده ،تمام فضاي ذهن ما را در بر ميگيرد و همه امور نفسانی را تحت کنترل خود در آورده و جبر خود به خود کنار می رود  چون فرصت جولان از جبر سلب می شود و وقتی که انسان تمامی ذهن  خود را در اختيار مي گیرد، می شود (سلطان تن) وکانون محبت وچنانچه اندیشه منفی داشته باشد و لگام ذهن و اندیشه  را  رها کند آنگونه که نفس ميخواهد عمل می کند، می شود (حمال تن) و محل تجمع زشتی ها و شهوات ...درآن صورت از اختيار انتظارنداشته باشیم که ما را همراهي کند چون  هيچ فرصتي به آن نداده ایم...

 

 

 

در اینجا لازم است  توضیح  مختصری در مورد اینکه چه چیزی منفی و یا زشت است داده شود .

دربین ادیان مختلف احکام متفاوت از یک دیگر حکم فرما است... و به اندازه عقل مردم  زمان خویش با آنها سخن گفته است ... اما بدون استثنا همه ادیان انسانها را تشویق کرده اند تا به سوی اعمال نیک روی آورند و از بدی ها رویگردان شوند.

 

درهر جامعه مدنی آنچه منع قانونی شده است و عرفاً نیز از طرف  اندیشمندان به عنوان یک روش ناهنجار به رسمیت شناخته شده است منفی و زشت است ... بایستی قوانین مدنی و عرفی جامعه ای که در آن زندگی می کنیم محترم شمرده شود ...

 

مقایسه کردن فرهنگ ها و ایراد گرفتن از قوانین سایر ملت ها امر پسندیده ای نیست... چون هر ملتی نیک و بد  را به گونه ای دیگر تفسیرمی کند و هیچ قومی نیز بر قوم دیگر برتری ندارد... نباید عواطف انسان ها خدشه دار شود.

 

برای مثال خوردن گوشت سگ در آسیای شرقی مباح است... اما در بلاد اسلامی سگ  نجس است.

 

درهندوستان خوردن گوشت گاو را حرام می‌دانند.این مذهب  که بیش از سه هزار سال سابقه ومیلیون‌ها پیرو دارد. هشتاد درصد از جمعیت میلیاردی هندوستان پیرو آیین هندو هستند. پس از مسیحیت و اسلام سومین مذهب بزرگ جهان است...

 

در آئین هندو کسی که به  خوردن  گوشت گاو اندیشه کند گناهکار است پس این یعنی یک اندیشه منفی در آئین  هندو ... اما در بین سایر ادیان ، ذ بح  گاو مخصوصا برای قربانی کردن ،یک عمل نیک محسوب میشود وحتی ثواب هم دارد...

 

همچنین مثلا یک شخص شرقی عملی را زشت می داند... که در غرب آن عمل زشت نیست...عرف اجتماعی و نیک و بد  در جوامع مختلف و ملت ها متناسب با شرایط و فرهنگ ها تعیین می گردد... و بایستی آداب و رسوم همه ملت ها نیز محترم شمرده شود...زیبایی و زشتی یک امر قراردادی بین ملت ها است... همان طور که دربالا اشاره شد از طرف  عقلا به عنوان یک روش به رسمیت شناخته شده است... که  در بین ملت ها هم  کاملا طبیعی جلوه می کند...

بنا بر این... با یک نگاه بصیر می توان گفت : همه آفریده های خداوند تبارک و تعالی در جایگاه خود زیباهستند و بدون شک  حکمتی دارند که ما از آن بی خبریم ...

 

وجدان هرکس درحقیقت قاضی محکمه ای است که براساس قوانینی ثابت ومشخص حکم صادرمیکند . این قوانین ثابت ومشخص،همانا باورهای اوست . پس تردید نداشته باشید که همه دارای وجدان هستند اما . به همانصورت که باورهای مردمان متفاوتند . وجدانهایشان نیزبایکدیگرتفاوت بسیاردارد...

 

انسانهای صاحب ارده و اختیارکسانی که هماهنگِ وجدان  با ضرباهنگِ زمان پیش می تازد در حقیقت همیشه بهنگام است و با همه کائنات همگام. آنان فرمانروای وجود خویشتن هستند.... هیچگاه در محکمه وجدان خود شرمسار نخواهند بود. چون هر انسانی مطابق قانون مدنی و عرفی جامعه ای که در آن زندگی کرده است  مورد قضاوت و داوری  قرار می گیرد.

 

 انسانی  که صاحب اختیار است :

 

اکسیر "محبّت" را در می یابد ، و درک  می کند.

 

از "منیّت" جدا شده، وجزوی از کل می شود.

 

  و مراحل انسانی را بدرود گفته.

 

وارد مرحله آدمیت می شود....

" آدم " کامل ترین نسخه تجلیات الهی و جامع ترین مرتبه از مراتب هستی است  اگر تمرکز کند، توجه کل هستی بسوی او جلب می شود و یک زنگ بزرگ در کائنات  به صدا در می آید...تمام کائنات گوش بفرمان او می شوند اگر بخواهد میتواند عقل و اندیشه ی کل  بشریت را از سود جویی  به فدا کاری مطلق تغییر دهد.

 

وقتی که گوهر سخن از سرچشمه مجبت  بجوشد و جاری شود، کام تشنه انسانها را سیراب خواهد کرد.

 حیرت انگیر است. اینکه   از آدمی کاری بر می آید که آن کار نه از آسمان بر می آید نه از زمین نه از کوه ها ونه از هیچ موجود دیگری در کائنات. !!! در جهان هستی باید ، ژرف نگریست و، شگرف زیست. شگرف دیدن،جرات می خواهد و ژرف اندیشیدن،جسارت...

قصد ما از نگارش این قسمت مقاله  درس اخلاق یا تلاش برای تقدَس وپرهیزکاری  نیست... فقط  دست یابی به اکسیر  "محبّت" و ...  پرده برداری از ارزش والای  حیات  انسان است. مهر و محبّت، مایه ای بی کرانه و سرمايه ای جاودانه است، كه انسان هيچ گاه از هزينه كردن آن پشيمان نمی شود.

 

نگاه كن...
ما را در سایت نگاه كن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ft1234 بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 20:39